یه قدم کوچیک
چند هفته که چه عرض کنم یک ماهی هست افتادم روی دور تنبلی و سستی. نمی دونم مشکل از کجاست ولی مدتی با برنامه میشم طوری که از ساعت 4 صبح بیدار میشم و طبق برنامه کارهای روزم رو می برم جلو و یک دفعه برای چندین هفته حتی نمی تونم کوچک ترین کار رو انجام بدم و فقط وقتم رو تلف می کنم.
امروز برای گرفتن یک امضا از محلی که کارآموزش هستم مجبور شدم این بدن خسته رو کمی بهش حرکت بدم. مسئولی که باید برگه ام رو امضا می کرد با خنده گفت کم پیدایی دیگه به ما سر نمی زنی. خدا رو شکر که آدم گیر و بداخلاقی نیست وگرنه حتی برای یکی از اون روزایی که غیبت کردم هم می تونست کلی بلا سرم بیاره.
تو دلم گفتم حالا که امضا رو کرد با اینکه این همه روز غیبت کردم ادب اقتضا می کنه حداقل امروز رو که اومدم بمونم جوری نشه که بگه امضای ما رو رفت دوباره فرار کرد. ولی الان که این رو می نویسم اراده ام تصمیمش رو گرفته که فردا باز غیبت کنه.
باید با خودم حسابی خلوت کنم اینطوری نمیشه ادامه داد. کلی مطلعه عقب افتاده دارم که قطعا روی کارم در آینده اثر میزاره اگرچه همین الانش هم ضربه خوردم ولی میگن جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته.
نت ثابت هم بین المللش وصل شد و تونستم استریک دولینگو رو نجات بدم. یکم هم روحیه ام رو باز کرد هرچند اینقدر ضعیفه که یوتیوب رو باز نمی کنه.
امیدوارم فردا با خبر خوش برگردم.