مینوکی

بافنده زمین به آسمان

چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی - چه شد که شیوهٔ بیگانگی رها کردی

دو روز پیش پستی با محتوای زیر منتشر کردم :

فردا یه کار مهم دارم و کسی رو جز خدا ندارم که ازش کمک بخوام

ولی وقتی به الانم و گذشته نگاه میکنم خجالتم میشه

واقعا راست گفتن آدمی هر وقت کارش جایی گیر کنه یاد خدا میافته بعدش که حل شد همه قول هایی که داده رو فراموش میکنه و میشه همونی که قبلش بود

حدس بزنید چی شد ؟ دیروز رفتم. از کارمند بی کفایت که تو ساعت اداری هنوز تو خونه اش خواب بود و تا تماس من به شماره شخصیش نیومد سر کار؛ تا رفتن برق برای 2 ساعت هیچ کدوم باعث نشد کار مهمی که دیروز داشتم روی زمین بمونه و با توکل به خدا انجام شد.

دیروز احساسات زیادی رو همزمان تجربه کردم. خوشحالی از حل شدن یک مشکل بزرگ و راحت شدن خیالم و آرامش ذهن تا احساس خجالت و آشغال بودنم که همیشه سر این بزنگاه ها یاد خدا می افتم و بی شرم بودنم از اینکه حتی بعد از این لطف هم ممکنه باز همه چی رو فراموش کنم و ....

و باز با همه اینا خدا میگه ناامیدی از من یکی از بزرگترین گناهانه. 

min uqi
۰ نظر

فردا

فردا یه کار مهم دارم و کسی رو جز خدا ندارم که ازش کمک بخوام

ولی وقتی به الانم و گذشته نگاه میکنم خجالتم میشه

واقعا راست گفتن آدمی هر وقت کارش جایی گیر کنه یاد خدا میافته بعدش که حل شد همه قول هایی که داده رو فراموش میکنه و میشه همونی که قبلش بود

min uqi
۱ نظر

تجربه جنگی

خب بعد از همه گیری کرونا در جهان که شبیه فیلم های زامبی آخرالزمانی بود دوازده روز نبرد ایران و اسرائیل با مشارکت شرکا رو شاهد بودیم که شبیه فیلم های آخر الزمانی هسته ای بود. شگفتی بعدی برای ما فیلم بازا چی می خواد باشه ؟!

min uqi
۱ نظر

price of peace

نمی دونم این آتش بسی که اعلام شده تا چه حد پایدار هست ولی از تک تک لحظاتش باید استفاده کرد برای برطرف کردن نقطه ضعف ها. اگر بازم فراموش کنین و عبرت نگیرید شاید فرصت دومی نباشه.

با خودم فکر می کنم این همه کشتار و تخریب نتیجه اش شد وضعیت امروز 3 تیر 1404. خب چی تغییر کرد و اتفاقی افتاد ؟!

min uqi
۲ نظر

فصل شُخم و شخم کاریه

امشب مجری چنان گفت تعداد موشک هایی که ما زدیم با تعداد موشک هایی که آمریکا زد برابر بود انگار چیزی هست که باید بهش افتخار کنیم. نمی دونم شاید بقیه احساس میکنن این منم که مشکل دارم !!

min uqi
۰ نظر

welcome to the party

خب مثل اینکه خبرها حاکی از اینه آمریکا به زودی وارد جنگ میشه. تو خیالاتم فکر می کنم چه بلایی قراره سرم بیاد ؟ شهید، اسیر، آزاد و .... هر فکری که از آینده زندگیم قبل از این اتفاقات داشتم داره تیره و تار میشه

min uqi
۵ نظر

یه قدم کوچیک

چند هفته که چه عرض کنم یک ماهی هست افتادم روی دور تنبلی و سستی. نمی دونم مشکل از کجاست ولی مدتی با برنامه میشم طوری که از ساعت 4 صبح بیدار میشم و طبق برنامه کارهای روزم رو می برم جلو و یک دفعه برای چندین هفته حتی نمی تونم کوچک ترین کار رو انجام بدم و فقط وقتم رو تلف می کنم.

امروز برای گرفتن یک امضا از محلی که کارآموزش هستم مجبور شدم این بدن خسته رو کمی بهش حرکت بدم. مسئولی که باید برگه ام رو امضا می کرد با خنده گفت کم پیدایی دیگه به ما سر نمی زنی. خدا رو شکر که آدم گیر و بداخلاقی نیست وگرنه حتی برای یکی از اون روزایی که غیبت کردم هم می تونست کلی بلا سرم بیاره.

تو دلم گفتم حالا که امضا رو کرد با اینکه این همه روز غیبت کردم ادب اقتضا می کنه حداقل امروز رو که اومدم بمونم جوری نشه که بگه امضای ما رو رفت دوباره فرار کرد. ولی الان که این رو می نویسم اراده ام تصمیمش رو گرفته که فردا باز غیبت کنه.

باید با خودم حسابی خلوت کنم اینطوری نمیشه ادامه داد. کلی مطلعه عقب افتاده دارم که قطعا روی کارم در آینده اثر میزاره اگرچه همین الانش هم ضربه خوردم ولی میگن جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته.

نت ثابت هم بین المللش وصل شد و تونستم استریک دولینگو رو نجات بدم. یکم هم روحیه ام رو باز کرد هرچند اینقدر ضعیفه که یوتیوب رو باز نمی کنه.

امیدوارم فردا با خبر خوش برگردم.

min uqi
۱ نظر
درباره
پیوندهای روزانه 🔗
طراح قالب: عرفـــ ـــان ویرایش توسط نقل بلاگ